گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
قمر بنی هاشم
جلد سوم

تاريخچه مسجد مقدس جمكران



بسم الله الرحمن الرحيم
(بقيت الله خير لكن ان كنتم مومنين )
(آنچه خداوند براى شما باقى گذارده ، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد).
(به مردم بگو: به اين مكان - مسجد مقدس جمكران - رغبت كنند و آن را عزيز دارند).
آشنايى با مسجد مقدس جمكران
مسجد مقدس جمكران در 6 كيلومترى شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذيراى زائرانى از نقاط مختلف ايران و جهان مى باشد. اين مكان مقدس ، تحت توجهات و عنايات خاصه حضرت بقيه الله الاعظم - ارواحنا فداه - قرار دارد و آن حضرت از شيعيانشان خواسته اند كه به اين مكان مقدس ‍ روى آورند؛ چرا كه اين مكان داراى زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است .
لذا سزاوار است كه زائران عزيز، از بركات اين مكان مقدس ، حداكثر استفاده را ببرند و مراقب باشند كه مسائل فرعى توجهشان را به خود جلب نكند و خود را در برابر حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) حاضر بيننند و از انجام اعمالى كه قلب مبارك آن حضرت را آزرده مى سازد خود دارى كنند.
شايان توجه است كه علما و شيفتگان آن حضرت استفاده هاى فراوان از اين مسجد مقدس برده اند. بنابراين ، سعى كنيد در اين مكان مقدس ، لحظاتى را با آن عزيز خلوت كرده و خالصانه براى ظهور مقدس حضرتش دعا كنيد؛ چرا كه برطرف شدن گرفتارى ها تنها با ظهور آقا امكان پذير است .
الف : تاريخچه مسجد مقدس جمكران
شيخ حسن بن مثله جمكرانى مى گويد: من شب سه شنبه ، 17 ماه مبارك رمضان سال 1373 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند:
(برخيز و مولاى خود حضرت مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را طلب نموده است ).
آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند. چون نيك نگاه كردم ، تختى ديدم كه فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر آن تخت ، تكيه بر بالش كرده و پير مردى هم نزد او نشسته است . آن پير، حضرت خضر عليه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود. حضرت مهدى عليه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:
(برو به حسن مسلم - كه در اين زمين كشاورزى مى كند - بگو: اين زمين شريفى است و حق تعالى آن را از زمين هاى ديگر برگزيده است ، و از اين پس نبايد در آن كشاورزى كند).
عرض كردم : يا سيدى و مولاى ! لازم است كه من دليل و نشانه اى داشته باشم و گرنه مردم سخن مرا قبول نمى كنند!
آقا فرمودند:
(تو برو و آن رسالت را انجام بده ، ما نشانه هايى براى آن قرار مى دهيم ، و همچنين نزد سيد ابوالحسن - يكى از علماى قم - برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است ، وصول كند و با آن پول در اين زمين مسجدى بنا نمايد.
به مردم بگو: به اين مكان رغبت كنند و آن را عزيز دارند و چهار ركعت نماز در آن بگزارند.
دو ركعت اول : به نيت نماز تحيت مسجد است ، در هر ركعت آن يك حمد و هفت بار (قل هو الله احد) خوانده مى شود و در حالت ركو و سجود هم هفت مرتبه ذكر را تكرار كنند .
ب : نماز حضرت صاحب الزمان عليه السلام
دو ركعت دوم : به نيت نماز امام صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) خوانده مى شود، بدين صورت كه سوره حمد را شروع كرده و آيه (اياك نعبد و اياك نستعين ) صد مرتبه تكرار مى شود و بعد از آن بقيه سوره حمد خوانده مى شود، و سپس سوره (قل هو الله احد) را فقط يك بار خوانده و به ركوع رفته و ذكر (سبحان ربى العظيم و بحمده ) نيز هفت مرتبه ، پشت سر هم تكرار مى شود.
ركعت دوم را نيز به همين ترتيب مى خواند. چون نماز به پايان برسد سلام داده شود، يك بار گفته مى شود (لا اله الا الله ) و به دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام خوانده شود و سپس به سجده رفته و صدبار بگويند: (اللهم صل على محمد و آل محمد).
آن گاه امام عليه السلام فرمودند: (هر كه اين دو ركعت نماز را در اين مكان - مسجد جمكران - بخواند، مانند آن است كه دو ركعت نماز در كعبه خوانده باشد).
چون به راه افتادم ، چند قدمى هنوز نرفته بودم كه امام عليه السلام دوباره مرا فراخواندند و فرمودند:
(بزى در گله جعفر كاشى است ، آن را خريدارى كن و بدين مكان بيا و آن را بكش و بين بيماران انفاق كن ؛ هر بيمارى كه از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد).
حسن به مثله مى گويد: من به خانه برگشتم و تمام شب را در انديشه بودم ، تا اين كه نماز صبح را خوانده و به سراغ (على المنذر) رفتم و ماجراى شب گذشته را براى او نقل كردم و با او به همان مكان شب گذشته رفتيم . در آن جا زنجيره هاى را ديديم كه طبق فرموده امام عليه السلام حدود بناى مسجد را نشان مى داد.
سپس به قم نزد (سيد ابوالحسن رضا) رفتيم و چون به در خانه او رسيديم ، خادم او گفت : آيا تو از جمكران هستى ؟ بلى ! خادم گفت : سيد از سحر در انتظار تو است . آن گاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامى داشت و گفت : اى حسن بن مثله ! من در خواب بودم كه شخصى به من گفت :
(حسن بن مثله ، از جمكران نزد تو مى آيد، هر چه او گويد تصديق كن و بر قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن ).
از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم . آن گاه من ماجراى شب گذشته را براى وى تعريف كردم .
سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شديم . چون به نزديك روستاى جمكران رسيديم ، گله جعفر كاشانى را ديديم ، آن بز از پس همه گوسفندان مى آمد، به ميان گله رفتم ، همين كه بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گله من نبود و تاكنون آن را نديده بودم . به هر حال ، آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كردم و هر بيمارى كه از گوشت آن تناول كرد، با عنايت خداوند تبارك و تعالى و حضرت بقيه الله (ارواحنا فداه ) شفا يافت .
ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد و آن را با چوب پوشانيد. سيد زنجيرها و ميخ ‌ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت . هر بيمار و دردمندى كه خود را به آن زنجيرها مى ماليد، خداى تعالى او را شفاى عاجل عنايت مى فرمود. پس ‍ از فوت سيد ابوالحسن ، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر كسى آنها را نديد.
از سخنان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف
ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى نكرده و ياد شما را از خاطر نمى بريم كه اگر جز اين بود دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان ، شما را ريشه كن مى كردند. پس تقواى خدا پيشه كنيد و ما را بر رهايى بخشيدن تان از فتنه اى كه به شما روى آورده يارى دهيد